🔹 سلام به همه عزیزان🌺
🔹 دانش آموزان امتیاز آور مسابقات هوش
آقای ابوالفضل سهرابی🌟🌟
آقای سید طاها حسینی🌟
آقای امیر حسین بخشش🌟
آقای عرفان اسکوئی🌟
🔹 هدیه های آسمانی
🔹 بخشی از کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری
روباه گفت: سلام!
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید، ولی مودبانه جواب سلام داد .
صدا گفت: من اینجا هستم، زیر درخت سیب...
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی !...
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو گفت: بیا با من بازی کن،من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت: من نمیتوانم با تو بازی کنم ، مرا اهلی نکردهاند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: "اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چه میگردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدمها میگردم.
"اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شدهای است،
یعنی "علاقه ایجاد کردن..."
شازده کوچولو گفت: علاقه ایجاد کردن؟!
روباه گفت: بله,تو برای من هنوز پسربچهای هستی مثل صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو بهم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کمکم دارم میفهمم.
روباه آهی کشید و گفت: زندگی من یکنواخت است. من مرغها را شکار میکنم و آدمها مرا. تمام مرغها به هم شبیه اند و تمام آدمها با هم یکسان. به همین جهت در اینجا اوقات به کسالت میگذرد. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت. صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد، ولی صدای پای تو همچون نغمه موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید. بعلاوه، خوب نگاه کن! آن گندمزارها را در آن پایین میبینی؟ من نان نمیخورم و گندم در نظرم چیز بی فایدهای است. گندمزارها مرا به یاد هیچ چیز نمیاندازند و این جای تاسف است! اما تو موهای طلایی داری و چقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی! چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت. آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندمزار دوست خواهم داشت...
روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد.
و گفت:
بیزحمت... مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم میخواهد، ولی زیاد وقت ندارم،من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیزی را تا اهلی نکنند، نمیتوان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند. اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد، آدمها ماندهاند بیدوست. تو اگر دوست میخواهی خوب مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت:
باید صبور باشی ، خیلی صبور . تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها مینشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوءتفاهم است . ولی تو هر روز میتوانی قدری جلوتر بنشینی.
فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت: بهتر بود به وقت دیروز میآمدی. تو اگر مثلا هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی، من از ساعت سه به بعد کمکم خوشحال خواهم شد، و هر چه بیشتر وقت بگذرد، احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود. سر ساعت چهار نگران و هیجانزده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پیخواهم برد, ولی اگر در وقت نامعلومی بیایی، دل مشتاق من نمیداند کی خود را برای استقبال تو بیاراید...
بالاخره شازده کوچولو روباه را اهلی کرد
روزها بعد وقتی ساعت جدایی نزدیک شد، روباه گفت:
دلم میخواهد گریه کنم
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من بد برای تو را نمی خواستم، ولی خودت خواستی که اهلیت کنم...
روباه گفت: درست است.
شازده کوچولو گفت: پس چه چیزی برای تو می ماند؟
روباه گفت: رنگ گندمزارها... که به رنگ موهای طلایی تو است، یاد تو را برایم زنده می کند...
سپس گفت: می خواهم رازی را به تو بگویم, آدمها این حقیقت را فراموش کرده اند. اما تو نباید فراموش کنی. تو مسئول همیشگی آنی می شوی که اهلیش کرده ای. تو مسئول هستی...
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
من مسئول کسی هستم که اهلیش کرده ام...
🔹 پیام مشاور: امروز بچه های پایه سوم برای ارزشیابی هدیه ها آماده می شدند برای همین سه زنگ اول ، درس هدیه ها را کار کردند ... شاید بنظر برسد که عجب کار خسته کننده ای و چه فشاری به این بچه ها برای یک درس آمده است اما با ایجاد علاقه کردن نه تنها بچه ها خسته نشدند بلکه دوست داشتند درس که چه عرض کنم یک دنیا نشاط و خوشحالی با نظم و احترام به پایان نرسد و این چیزی است که از یک سیستم آموزشی منسجم و با برنامه انتظار می رود. به هر حال ، ارزشیابی کتبی در زنگ چهارم بعمل آمد ولی بچه ها بدون نگرانی از نمره و بدون ناراحتی از مطالبی که یاد نگرفته بودند به استقبال آزمون رفتند. نتیجه: به بچه ها شخصیت و برنامه بدهیم. درس را درست برای آنها تعریف کنیم. اجازه مشارکت با حفظ نظم در کار کلاسی داشته باشند. ادامه دارد...
🔹 هنر و کاردستی
🔹 مسابقه هوش: تفاوت دو تصویر را پیدا کنید و جایزه بگیرید.
🔹 تکالیف
Your browser does not support the audio element.
پیروز باشید❣️